اشراق
درخشش نوری است،که در باطن آدمی تجلی میکند,میدرخشد و حقایق دیده میشود

 

در فلسفه اسلامی، می توان سه گرایش را ردیابی کرد که عبارتند از: فلسفه مشاء، فلسفه اشراق و حکمت متعالیه.
فلسفه در اواخر قرن دوم هجری و با ترجمه آثار یونانیان وارد جامعه علمی مسلمانان شد. در آغاز مکتب مشاء در فلسفه شکل گرفت. سپس در قرن ششم با ظهور سهروردی، فلسفه اشراق پدید آمد و در نهایت در قرن یازدهم، حکمت متعالیه با تلاش های فیلسوف بزرگ، صدرالمتالهین شیرازی سر برآورد.
سرسلسله حکیمان اشراقی و پدید آورنده این جریان فلسفی، شیخ شهاب الدین یحیی بن حبش سهروردی است که در ادبیات فلسفی به "شیخ اشراق" معروف است.
شیخ اشراق به سال 549 هجی قمری در سهرورد از توابع زنجان زاده شد. وی در کودکی نخست به مراغه می رود و نزد مجدالدین جیلی مشغول تحصیل می شود. آنگاه به اصفهان مهاجرت می کند که در آن زمان، یکی از بزرگترین مراکز علمی بود و نزد ظهیرالدین فارسی تا بیست سالگی به تحصیل ادامه می دهد. وی در این دوره، کتاب های اصلی مشاء را می خواند.
سهروردی پس از پایان تحصیل، مسافرت های زیادی می رود و ریاضت سنگینی را متحمل می شود تا با عرفا همنشین و همسخن شود. به همین منظور، با عرفای زیادی دیدار می کند که این گرایش عرفانی بعدها در کتاب هایش نمایان می شود. به هر روی، سهروردی به دلیل تیزهوشی و زیرکی ذاتی خود و نیز ارادات قلبی که به عارفان و شنیدن سخنان ایشان داشت، موفق شد از حدود بیست تا سی سالگی به تجربه های عرفانی قابل توجهی دست یابد و همانگونه که خودش تصریح می کند، امور زیادی، از سنخ عالم عقل و عالم مثال و غیره را به طور مکرر مشاهده کرده است. سهروردی تا آخر عمرش به این سفرها ادامه می دهد و هدفش از این سفرها نیز به گفته خود او تا ببیند آیا دیدگاه های اشراقی او را عارفان هم گفته اند یا نه. وی در سال 579 قمری به سمت حلب رفت. پادشاه حلب در آن زمان الظاهر پسر صلاح الدین ایوبی بود. به تدریج سهروردی با طرح دیدگاه های علمی و فلسفی جدید خود که برای بسیاری از علمای سطحی نگر آن دیار قابل هضم نبود و نیز به دلیل فائق آمدن او بر آنان در بحث ها و مناظره ها، مورد بغض و کینه این علما قرار می گیرد و آنان شکایت وی را نزد ملک ظاهرالدین می برند و چون طاهرالدین به شیخ اشراق عنایت داشت، به سخن آنان اعتنا نمی کند. از این رو، آن علما به گمان خویش، ار بیم اینکه شیخ اشراق موجب گمراهی ظاهرالدین شود، نامه ای بر ضد او به صلاح الدین پدر ظاهر می نویسند و او حکم قتل شیخ را صادر می کند و به این ترتیب وی را می کشند و از این روی، سهروردی به شیخ مقتول نیز مشهور می شود.
شیخ اشراق پس ار دوران اولیه سفرهاست که نوشتن آثار اصلی خود را در فلسفه اشراق آغاز می کند. وی حکمت الاشراق را در 33 سالگی به پایان می برد و در کنارش، کتاب مطارات و تلویحات را نیز می نویسد. شگفت اینجاست که به بیان خود سهروردی در آخر مطارات، در 33 سالگی کل کار فلسفی اش به کمال رسیده و پایان یافته است.
آثار و تالیفات سهروردی
تالیفات سهروردی متنوع و برخوردار از تحرك و پویایی است واغلب از توضیح و تفسیر مبحثی صرفاً فلسفی به سراغ داستان یا روایتی عمیقاً عرفانی می‌رود. آثار وی به سبك‌های متفاوتی نوشته شده است، یعنی مشایی، عرفانی و اشراقی. گرچه در چند دهه اخیر بسیاری از گارهلی سهروردی به همت سیدحسین نصر و هانری كربن به مردم معرفی شده، شماری از آثار وی هنوز منتشر نشده؛ مانده است. از جمله آثار منتشر شده سهروردی می‌توان به تالیفات وی درباره علوم طبیعی، ریاضیات و منطق اشاره كرد كه قسمت‌هایی از دو اثر مهم مطارحات و مقاومات است و نیز كتاب تلویحات به علاوه تمام متون عربی، الوح عمادی، لمحات و واردات و تقدیسات، در دسترس نیست. در یك دسته‌بندی آثار سهروردی به شرح زیر است:
۱) سهروردی چهار رساله بزرگ نوشت كه حاوی اصول عقاید اوست. تلویحات، مقاومات، مطارحات و بالاخره حكمه الاشراق سه تالیف اول به شیوه مشایی نوشته شده، هرچند كه شامل انتقادهایی بر پاره‌ای از مفاهیم این مكتب فلسفی است.
۲) تالیفات كوتاه‌تر، كه پاره‌ای از آنها از نظر مبادی اعتقادی اهمیت دارند اما باید آنها را به عنوان توضیحاتی بیشتر بر مقالات اعتقادی بزرگ‌تر به شمار آورد این كتاب‌ها عبارتند از: هیاكل‌النور، الواح عمادی، پرتونامه، فی ‌اعتقاد الحكما، لمحات، یزدان شناخت و بستان القلوب، بعضی از این كتب به عربی و بعضی به فارسی است. آثار فارسی او جزو بهترین تالیفات ادبی در زبان فارسی است. ممكن است سهروردی خود برخی از این رسالات را از عربی به فارسی برگردانده باشد.
۳) سهروردی شماری رساله رمزی به فارسی نوشت این رساله‌ها دارای زبانی بسیار نمادین است كه رموز زرتشتی، هرمسی و اسلامی را تلفیق می‌كند این رساله‌ها شامل نوشته‌های زیرین است:
▪ عقل سرخ،
▪ آواز پر جبرئیل،
▪ قصه الغربه الغربیه،
▪ لغت موران،
▪ رساله فی حاله الطفولیه،
▪ روزی با جماعت صوفیان،
▪ سفیر سیمرغ،
▪ رسال فی المعراج،
▪ پرتونامه
هدف از این رسالات نشان دادن سفر روح به سوی اتحاد با خدا و شوق فطری انسان برای كسب معرفت است.
۴) شماری رساله فلسفی و مربوط به تشرف به فرقه تصوف نیز نوشت كه عبارتند از: ترجمه وی از رساله الطیر ابن‌سینا و شرح فارسی او بر اشارات و تنبیهات ابن‌سینا. رساله‌ای نیز دارد به نام رساله فی‌‌حقیقه العشق كه مبتنی بر رساله فی‌العشق ابن‌سیناست و شروحی بر آیاتی از قرآن و پاره‌ای از احادیث.
۵) دسته‌ای هم مصنفات ادعیه، اوراد و اذكار است، كه سهروردی آنها را واردات و تقدیسات می‌نامد.
برخی نظریات او
برخی بر این باورند که روش اشراقی را ابن سینا بنیان نهاده و معتقدند ابن سینا در کتاب منطق المشرقین و سه فصل آخر کتاب اشارات و تنبیهات به آن اشاره کرده است.
اما با تمام این احوال همه دوستداران فلسفه معتقدند اگر ابن سینا بینانگذار فلسفه اشراق باشد یا نباشد ، این سهروردی است که حکمت اشراق را به حد اعلا و تکامل رسانده است.
بیان حکمت اشراق نیاز به حوصله و وقت بیشتری دارد که موضوع اینجا نیست. اما می توان به طور کوتاه به آن اشاره کرد. سهروردی در این کتاب به نوعی از بحث وجود رسیده که تنها به نیروی عقل و قیاس برهانی اکتفا نمی کند ، بلکه شیوه ی استدلالی محض را با سیر و سلوک قلبی همراه می سازد.
سهروردی برای تدوین فلسفه خویش منابع متعددی داشت که با گردآوری آنها و تنظیم شگفت انگیز ایشان در کنار هم فلسفه ی نوین خود را پایه گذاری کرد.
 این منابع به سه دسته کل تقسیم شده اند :
۱. حکمت الهی یونان ، سهرودی بر خلاف فیلسوفان پیشین که تنها به ارسطو توجه ویژه ای داشتند شیفته فیثاغورث و امپدکلوس و به ویژه افلاطون بود ، تا حدی که افلاطون را پیشوای حکمای اشراق می داند.
۲. حکمت مشا ، بدون شک این حکمت مشائی بود که مقدمه‌ی اشراق شده است. سهروردی با گردآوری آثار مشائین به خصوص ابن سینا توانست اینگونه از آرا مشاء را در حکمت اشراق استفاده کند.
۳. حکمت ایران باستان ، از نکات برجسته و جالب توجه سهروردی علاقه‌ی خاص او به حکمت پارسی باستان است به خصوص شخص زردشت است. این توجه ویژه به حدی است که برخی اصطلاحات حکمت اشراق را از اوستا و منابع پهلوی گرفته است . او در کتاب حکمت الاشراق ، زردشت را حکیم فاضل نمیده و حتی خودش را زنده کننده حکمت ایران باستان دانسته است. جالب آنکه شیخ مانی و مزدک را مصلحین زردشتی گری نمی داند بلکه آن دو را نکوهش کرده و بدعت گذار نامیده است.

حقیقت واحد و نظر سهروردی درباره ایران باستان
سهروردی حقیقت را امری واحد می دانست و آن را منسوب به خداوندی واحد دانسته و اصطلاح « الحق من ربک » را از قرآن وام گرفته است. سهروردی می گوید : « حقیقت ، خورشید واحدی است که به جهت کثرت مظاهرش تکثر نمی یابد. شهر واحدی است که باب های کثیری دارد و راههای فراوان به آن منتهی است »
سهروردی عقیده داشت در ایران باستان امتی می زیست که مردم را به حق رهبری می کرد و آنان را پرستنده حق واحد می دانست. سهروردی افراد این امت را پهلوانان و جوان مردانی یگانه پرست می دانست و ایشان را با این کلام معرفی می کند : « خداوند ولی کسانی است که ایمان آورند و ایشان را از ظلمت به سوی نور هدایت می کند » او حکمای ایرانیان باستان را کسانی می داند که با شیوه‌ی اشراقی به مقام عرفانی والایی رسیده اند .
سهروردی پهلوانان فرزانه‌ای چون کیومرث و تهمورث و حکیمانی چون زردشت و جاماسپ را برای اولین بار در فلسفه معرفی می کند.

آفرینش و اشراق
سهروردی واقعیت اشیاء را به نور تمثیل می کند و آنچه را که تفاوت میان آنهاست در شدت و ضعف نورانیت آنها می داند. او معتقد است که نوری واحد عامل آشکار شدن اشیاء است و هستی مطلق و نور محض را « نورالانوار » خداوند می داند.
خلاصه حکمت اشراق
سهروردی در ضمن تحصیل چنین استنباط کرد که موجودات دنیا از نور به وجود آمده و انوار به یکدیگر می تابد و آن تابش متقابل را اشراق خواند و به همین جهت لقب شیخ الاشراق را یافت.
نظریه فلسفی سهروردی این بود که هستی غیر از نور چیزی نیست و هر چه در جهان است و بعد از این به وجود می آید نور می باشد. منتها بعضی از نورها رقیق است و برخی غلیظ و برخی از انوار ذرات پراکنده دارد و پاره ای دیگر دارای ذرات متراکم است. امروزه این نظریه قابل فهم است چون می دانیم که هرچه در جهان هست انرژی ست که به صورت امواج می باشد، هنگامی که انرژی به صورت متراکم باشد ماده و هنگامی که رقیق باشد شکل امواج یا نور را دارد.
او معتقد بود که نور یکی بر دیگری می تابد و لذا جهان جز اشراق نمی باشد. بعضی از نورها ضعیف اند وبعضی رقیق و برخی تراکم دارد . همانگونه که نورهای قوی بر ضعیف می تابد نورهای ضعیف هم بسوی انوار قوی تابش دارد. انسان که از موجودات جهان است از نور می باشد و به دیگران می تابد همانگونه که نورهای دیگران به او می تابد. بمناسبت اینکه از انسان به دیگران نور تابیده می شود انسان فیاض است و می تواند به دیگران نور برساند و از نور سایرین روشن شود.
سهروردی می گفت که حکمت بر دو نوع است: حکمت لدنی و حکمت العتیقه. حکمت العتیقه یعنی حکمت قدیم همواره بوده و در قدیم هندیها و ایرانیها و بابلیها و مصریها و بعد از آن یونانیها برخوردار بوده اند. اما حکمت لدنی خاصان از آن برخوردار می شوند. اما در آغاز این دو حکمت از یک مبدا سرچشمه می گرفته و آن ادریس بوده که نام دیگر آن هرمس است.بعد از اینکه مردم حکمت از ادریس آموختند به عقیده او به دو شاخه شد که یکی به سمت ایران ودیگری به‌طرف مصر و بعد این دو شاخه وارد اسلام گردید.ادریس اولین کسی بود که آموختن و درس دادن را بنا نهاد از این رو کلمه درس از نام او برگرفته شده است.
 
عرفان و تصوف
یکی از وجوه اساسی تمایز حکمت اشراق از حکمت مشاء رابطه ماهوی آن با نور و مسایل و حقایق عرفانی است . ذوالنون مصری , سهل بن عبد الله تستری , ابو یزید بسطامی , حسین بن منصور حلاج و ابوسعید ابی الخیر از جمله عارفانی هستند که سهروردی از آنها تأثیر پذیرفته‌است.

قرآن و حدیث
در رسایل ، عقل در مقابل وحی نیست بلکه درطول وحی است. حملات غزالی بر فلسفه مشاء در کتابهای ((تهافت الفلاسفه)) و ((المنقذ من الضلال)) ضرباتی کاری بر پیکره جریان فلسفی در جهان اسلام وارد کرد.یکی از آثار این حملات ایجاد بدبینی و ذهنیت منفی فزاینده نسبت به فلسفه در میان دینداران بود زیرا بسیاری از آنان فلسفه را اندیشه و تفکری بیگانه می‌دانستند . این نگرش زمانی تقویت می‌شد که با مراجعه به آثار فلسفی مشائی در آن زمان , در آنها اثر چندانی از آیات قرآن و حدیث که دو منبع اساسی معرفت دینی هستند نمی‌دیدند. با توجه به این مسئله , سهروردی برای حمایت از فلسفه , رسالتی را آغاز کرد که طی آن کوشید تا میان فلسفه و عرفان و قرآن تا سر حد توان هماهنگی ایجاد کند و اگر پس از وی صدر المتالهین سخن از ((اتحاد قرآن و عرفان و برهان)) به میان می‌آورد , به واقع می‌توان طراح و معمار اصلی این اندیشه را شیخ اشراق دانست.
به گفته محقق بزرگ فرانسوی علامه نیکلسون , آیات قرآنی مانند «الله نور السموات و الارض» از منابعی است که تأثیر ویژه در فلسفه و عرفان داشته‌است. بدون شک سهروردی در بحث نورشناسی که محوری ترین بحث فلسفه اوست از آیات سوره نور تأثیر پذیرفته‌است : ((«و اشرقت الارض بنور ربها» هر چه زنده‌است بذات خویش , مجرد است و هر نور مجردی زنده‌است بذات خود ؛ و حق اول نورالانوار است زیرا که خود اعطا کننده حیات و بخشنده نور است. ظاهر است به ذات خود و نمودار کننده و آفریننده جهان وجود است که فرمود : «الله نور السموات و الارض» نوریت همه انوار ساریه فیض نور اوست))
شیخ اشراق همچنین در بحث مثل افلاطونی از آیات و روایاتی که درباره فرشتگان و نقش آنان در نظام آفرینش آمده بهره گرفته‌است. سهروردی با استناد به آیه شریفه «الحق من ربک» حقیقت را امری واحد شمرده و آن را منسوب به خداوندی واحد می‌داند: ((حقیقت ، خورشید واحدی است که به جهت کثرت مظاهرش تکثر نمی‌یابد. شهر واحدی است که باب‌های کثیری دارد و راههای فراوان به آن منتهی است)) شیخ شهید در اثبات تجرد نفس به آیات قرآن استناد می‌کند : ((و الدلیل علی انه لیس فی عالم الاجسام و لیس بجسم و لا جسمانی من الکتاب و السنه و الاثر ؛ و اما الایات : «فی مقعد صدق عند ملیک مقتدر» و هذا یدل علی انه لیس بجسم و لا جسمانی , اذ لا یتصور فی حق الاجسام هذه الصفات ...))

حکمت الهی یونان
سهرودی بر خلاف فیلسوفان پیشین که تنها به ارسطو توجه ویژه‌ای داشتند شیفته فیثاغورث و امپدکلوس و به ویژه افلاطون بود ، تا حدی که افلاطون را پیشوای حکمای اشراق می‌داند.

حکمت مشاء
بدون شک این حکمت مشائی بود که مقدمهٔ اشراق شده‌است. سهروردی با گردآوری آثار مشائین به خصوص ابن سینا توانست اینگونه از آرا مشاء را در حکمت اشراق استفاده کند.
 

 

نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 16 تير 1390برچسب:, توسط مهدی لبافی |
.: Weblog Themes By LoxBlog :.